پارت سوم

زمان ارسال : ۱۶۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

ساعت هشت شب بود که با خستگی روانه خانه شد. در حال کلید انداختن در قفل بود که صدای مردی از پشت سرش شنید:

ـ آقا سلام.

برگشت و چشمش به مرد جوان غریبه‌‌ای افتاد. در حالی که با چشمانی ریز شده از کنجکاوی به او نگاه می‌‌کرد، گفت:

ـ سلام ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید